برای دکترم پاکروش که دستانش مرا یاد قدرت خداوند میاندازد
دیروز دوباره تو را دیدم . نمیدانم موهای سپیدت چرا روحم را آرام میکند .جواب سوالهای مرانداده آرام شدم در چشمانت نوری بود که به من امید هدیه میداد و در صدای فریادت سکوتی بود که به من احساس یک نسیم در یک صبح بهاری را داد در دستانت نوری بود که روشنایی مهتاب به آن خیره میشد ونفست مرا یاد مسیح میانداخت وای که خداوند چه هدیه ای به مادرت ارزانی داد هدیه ای پاک هر زمان که به تو نگاه میکنم از خدا میخواهم به من ودوستانم فرشته ای از رنگ تو برایم نقاشی کند در ماهی که ما مهمان خداییم .سفره اش پر باشد از عطر گل یاس آسمانی دیگر نمخواهم سر سفره ات من و دوستانم تنها باشیم برایمان فرشته ای از رنگ مهربانی ارزانی دار ...
نویسنده :
کفشدوزک
9:02